سفارش تبلیغ
صبا ویژن



گروه سبز لجنی تقدیم میکند....
| نظر/ این نوشته را چگونه دیدید؟

 

سبز سبزم

بی بخارم

با وطن کاری ندارم

با بی بی سی گشته ام هم آب و کاسه

ریشه ام در انگلیس است و فرانسه

در پی فحش و شعارم

فکر مکتب نیستم

کاری به جمهوری ندارم

آشنا با حیله و مکر ودروغم

کله پوکم

کرده آقای "سورس" اینبار کوکم

همچو ویروسم وطن را

بدتر از ویروس خوکم

پولهای سبز می گیرم ز آقازاده ها تا شعله ها را

برفروزم

شیشه ها را بشنکم

اموال مردم را بسوزم

عامل دست سیایم

اجنبی را می ستایم

درب این حصن حصین را روی دشمن می گشایم

می زنم راس کریمان وطن را

برتنم بنگر کنون سبز لجن را

قصه ی خر در چمن را

سبز سبزم چند ماهی ریشه دارم در دروغ وقتل و

غارت

مخملی هستم به فکر آتش افروزی و توهین و

جنایت

گردد ایران همچو افغان خب به من چه

می شود ناامن و ویران خب به من چه

گر بدست روبهان افتد وطن

من فکر خویشم

انزوای ملک ایران خب به من چه

بهر آقا زاده ها من جانفشانم

من بی گردان این بی غیرتانم

سنگ برکف شعله گردان

عامل میر جلبک و ممد چاخانم

سبز سبزم

جعلی ام من

پی نوشت: منبع این شعر سایت "رزمندگان شمال" است

 



جمعه 90 دی 2


متن? ترجمه و فایل صوتی ذکر \شیعتی\
| نظر/ این نوشته را چگونه دیدید؟

 

شیعتی مَهما شَربتُم ماءَ عَذبٍ فَاذکُرونی

اَو سَمِعتُم بِشَهیدٍ اَو غَریبٍ فَاندُبونی

شیعیان من! هرگاه که آب گوارا نوشیدید مرا یاد کنید
اگر از شهید یا غریبی نزد شما یاد شد بر من ندبه و گریه کنید

لَیتَکُم فی یومِ عاشورا جَمیعاً تَنظُرونی

کَیفَ اَستَسقی لِطفلی فَابَوا اَن یَرحَمونی

ای کاش همگی در روز عاشورا بودید تا ببینید
چگونه برای طفل خود آب طلب کردم اما رحم نکردند

فایل صوتی 



از قلم : سجّاد نوروزنژاد قادی
سه شنبه 90 آذر 29


کدام مستحق تریم
| نظر بدهید

 

شب سردی بود …. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت …

پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه … میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نمیشد هم ….

بچه هاش شاد میشدن …

برق خوشحالی توی چشماش دوید ..دیگه سردش نبود !پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه …. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! پاشو برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …خجالت کشید ! چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفت …

چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان …مادر جان ! پیرزن ایستاد … برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم ! سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار ….

پیرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نیستُم !

زن گفت : اما من مستحقم مادر من … مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردن …اگه اینارو نگیری دلمو شکستی ! جون بچه هات بگیر !
زن منتظر جواب پیرزن نموند … میوه هارو داد دست پیرزن و سریع دور شد …

پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه میکرد … قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش … دوباره گرمش شده بود … با صدای لرزانی گفت : پیر شی ننه …. پیر شی ! خیر بیبینی این شب چله مادر!

 پی نوشت: این نوشته کار خود من نیست چون قشنگ بود اینجا گذاشتمش .

 

 



شنبه 90 آذر 26


شعر
| نظر بدهید

حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی
حسین فاطمه را گرم، یاوری کردی
غریب تا که نمانَد حسین بی عباس
به جای خواهری آن جا، برادری کردی
گذشتی از همه چیزت به پای عشق حسین
چه خواهری تو برادر، که مادری کردی!
تو خواهریّ و برادر، تو مادریّ و پدر
تو راه بودی و رهرو، تو رهبری کردی
پس از حسین، چه بر تو گذشت وارث درد!
به خون نشستی و در خون، شناوری کردی
پس از حسین، تو بودی که شرح عصمت را
که روز واقعه، را یاد آوری کردی
به روی نیزه، سر آفتاب را دیدی
ولی شکست نخوردیّ و سروری کردی
حسینِ دیگری آن جا پس از حسین شکُفت
تو با حسین پس از او، برابری کردی
چه زخم ها که نزَد خطبه ات به خفّاشان!
زبان گشودی و روشن، سخنوری کردی
زبان نبود، خودِ ذوالفقارِ مولا بود
سخن درست بگویم، تو حیدری کردی
تویی مفسّر آن رستخیز ناگاهان
یگانه قاصد امّت پیمبری کردی
بَدَل به آینه شد، خاک کربلا با تو
تو کیمیاگری و کیمیاگری کردی
حسین بود و تو بودی، تو خواهری کردی
حسینِ فاطمه را گرم، یاوری کردی

«مرتضی امیری اسفندقه»



شنبه 90 آذر 26


اینجا ایران است.......
| نظر/ این نوشته را چگونه دیدید؟

 

سایه ها را میبینی. سایه های شوم بدبختی بر آسمان کوفه و کوفیان سایه افکنده و دارد همه را همچون دجال با پای خود به درون جهنم میکشد. نمیدانم چه میشود این کوفیان مال پرست و سست ایمان را. دلیلش را حسین فاطمه روز عاشورا فریاد خواهند کشید. سکه های زر ابن زیاد و سفره های میهمانیش کار خود را کرد. بلی. ابن زیاد به معجزه طلا ایمان دارد، لیکن معجزه طلای حرام واقعا خانمان سوز است. آری قرار بود آهنگران به تعداد زیاد شمشیر بسازند. حال نیز دارند همین کار را میکنند. اما آن کار کجا و این کار کجا. به گمانم معجزه و پول و طلا (آن هم از نوع حرامش) همیشه تاریخ کارساز است و حلال مشکلات. لیکن اینجا ایران است، نه کوفه. اینجا دیگر علی تنها نخواهد ماند. اینجا دیگر سپاه اسلام خریدنی نیست. اینجا دیگر معجزه ایست به نام بصیرت و تقوا که پوزه هرگرگ صفتی را به خاک خواهد مالید. آری اینجا سرزمین امام زمان (عج) است. آری اینجا ایران است. اینجا اگر کسی به علم و علمدار امام حسین (ع) جسارت کند اصلا فرصت خندیدن و هلهله کردن نمی یابد. او را سر جایش مینشانند. اینجا حتی به کسی اجازه نمیدهند کسی به عکس ولی امرشان توهین کنند. آنان که به خیال خام خود منتظر سرنگونی نظام و جسارت به نائب برحق امام زمان (عج ) و اتمام حکومت اسلامی بودند، به سختی ادب شدند. اینجا حتی اگر کسی چند دوره رئیس مجلس باشد و رئیس جمهور و حتی رئیس مجمع..... و بخواهد مقابل رهبر این مملکت سر علم کند، بازهم با همین مردم طرف است. حتی اگر کسی نخست وزیر یک مملکت باشد و علیه نظام گامی بردارد، با چنان پاسخی مواجه میشود که مجبور میشود در لانه خود بخزد و گاهی به سبب اعلام زنده بودن، چند کلمه ای پشت سرهم کند و به اسم بیانیه چاپ کند. آری اینجا کسی با معارض و معاند و مخالف نظام شوخی ندارد. پیر و جوان و دختر و پسر هم ندارد، شکل و قیافه و باحجاب و بی حجاب هم ندارد. مردم هرچه باشند، پای انقلاب و نظام و رهبر و دین و امامانشان ایستاده اند و باید بدانند آن احمقها و کوتاه نظرانی که میخواهند سفره دین را از این کشور برچینند که اگر رهبر این مردم اجازه میداد، مردم همان اوایل سفره شان را جمع میکردند. پس به قول معروف: خدا روزیتان را جای دیگر حواله کند دمتان را روی دوشتان بگذارید و دست از سر این نظام و این مردم بردارید که دفعه بعد معلوم نیست این مردم حوصله وراجی هایتان را داشته باشند.

خداوندا! چقدر مهربانی و رحم دل و دوستدار بندگانت، خصوصا آنانکه و عاصی بوده اند و حال از عصیان خویش پشیمان . و چه مهربانند بندگان مخلَص تو. تا جایی که آنکه راه حسین فاطمه (ع) (همانکه تمام بالاییان و زمینیان به بالا رسیده، او را دوست دارند، تاجایی که بیخبران در این راه گمان کفر میبرند) را بست و آب را بر یارانش حرام کرد، را لیاقت شهادت میدهی. آن هم چه شهادتی. در رکاب مولایمان حسین (ع). خدایا میشود ما هم لیافت توبه حر گونه بدهی و همچون حر آزادمان کنی از بند دنیا و دنیاییان. اگر مشتاقان حسین فاطمه علیهاسلام اینگونه در تمام نقاط دنیا پراکنده اند و شیعه و سنی و مسلمان و مسیحی و یکتاپرست و غیر یکتاپرست هم ندارد به سبب همین مهربانی و عطوفت امام حسین (ع) است که در روز عاشورا حتی راضی نمیشد دشمنانش دست خالی از پیشش بروند و حتی انگشترش را بخشید. بماند از این همه بی حیایی و نمک نشناسی دشمنان! کجا پیدا میکنید همچنین آقای مهربانی را؟ کجا میتوان چنین عطوفتی را که ماشی از عطوفت خداست را یافت. چگونه میتوان این همه مهربانی و عطوفت را رها کرد و ارباب دیگری را که جز کینه ورزی و گرگ صفتی نمیتوان از او یافت را نوکری کرد؟ حیف نیست این همه نوکری انگلیس روباه صفت و آمریکای جهانخوار را میکنید؟ به خود بیایید این خوابان در غفلت همیشگی و بدانید آنجا که شما حد نوکدی را به جای آوردید و عمر سیاسیتان پایان یافت، سرنوشتی بهتر از صدام را جستجو مکنید.

خداوندا! در عجبم از کسی است که تمام مصیبتهای این ایام و ایام بعد از آن روی دوشش سنگینی میکند و کمرش را خم کرده و گیسوانش را سفید. بازهم شاکر است . به گمانم کوفیان گرگ صفت، کور بودند. هم دلشان کور بود و چشمانشان. آخر مگر میشود این همه مظلومیت را دید و حتی تحملش کرد. چه رسد به اینکه در رکاب عاملان این ظلم عظیم خادمی کرد. آری میشود. همین زمان را بنگر. چگونه افرادی که خود را خدمتگذار نظام میدانند و می نامند، با پای خود به درون چاه میروند و چگونه خود را به کوری و کری میزنند و شده اند عاملی برای یزیدان زمان کنونی. چگونه خود را در پای گرگ صفتان کنونی جهان خار و ذلیل کرده اند و دم تکان میدهند برای آنان تا بلکه لبخند رضایتی بر لبان آنان ببینند. وای بر احوالتان.

اینجا ایران است. سرزمینی که 8 سال با دست خالی در برابر تمام کفر قد علم کرد و هنوز که هنوز است انگشت بر دهان به اصطلاح ابرقدرتهای جهان مانده است. اینجا سرزمینی است که هر کس با هر عقیده و سلیقه و قیافه ای که باشد ذره ای تحدی به خاک میهنش را برنمیتابد و دست همه زورگویان را کوتاه میکند. آری اگر شماهایی که ادعایتان گوش فلک را پرکرده است و برای غلبه بر ترس خود از ایران هر از چندگاهی داد و هوار راه می اندازید که باید به ایران حمله کرد، از این مردم نمی هراسیدید، به جای رجزخوانی تا کنون هزاران دفعه حمله کرده بودید. میدانید که با کوچکترین تعرضی مردم ایزان بار دیگر شما را سرجایتان خواهند نشاند. مردم ایران از این رجزخوانی ها و قلدرگریهایتان هیچ واهمه ای ندارند. چون میدانند که همه توخالی و پوشالی است. پس سرجایتان بنشینید و پایتان را از گلیمتان درازتر نکنید که اگر غیر این کنید، به سرنوشت انگلیس دچار خواهید شد.

 

 



دوشنبه 90 آذر 21


انقراض
| نظر/ این نوشته را چگونه دیدید؟

 

به گزارش خبرگزاری بی سی دی، نسل روباه در خظر انقراض قرار گرفت. این حیوان که در بین به مکر و حیله معروف است دست به خود کشی گسترد ای زده است. در تمام نقاط دنیا تعداد زیادی از روباهانی که  دست به خودکشی زده اند یافت شده است. هنوز خبر دقیقی از دلایل این اقدام تاثیرگذار تاسف بار یافت نشده است. برخی خبرگزاری ها و مراجع خبری به نقل از برخی شاهدین بیان داشته اند، باید عامل این خودکشی دسته جمعی را در ایران جستجو کرد! برخی نقل کرده اند که آخرین حرفهای برخی روباهان در هنگام خودکشی این بوده است که "ایران ما را نابود کردی!" برخی خبرگزاری ها نقل کرده اند که یکی از روباهان پیر آخرین کلامش این بوده است که "گناه ما چه بود که ما را با انگلیس خبیس یکی کرده اید؟ مگر روباه پیر چه گناهی دارد؟!!" به گزارش خبرگزاری ها این دومین باری است که یک حیوان دست به خودکشی دسته جمعی میزند. سگ اولین حیوانی بود که حدود یک سال و نیم پیش دست به خودکشی دسته جمعی زد و پس از یک سال پیگیری و تحقیق فراوان خبره ترین افراد، دلیل این مسئله را در ایران یافت و همگی به این نتیجه رسیدند که دقیقا پس از اینکه اسرائیل از طرف رهبر جمهوری اسلامی ایران، "سگ زنجیری امریکا" نامیده شد، این خودکشی دسته جمعی آغاز گردیده است. حدس و گمانه ها حاکی از آن است که خودکشی دسته جمعی روباهان از زمانی آغاز گشت که در بیانیه دانشجویان ایرانی، انگلستان به عنوان "روباه پیر" نامیده شد. خبرگزاری فیکس نیوز در گزارشی اعلام کرده است که سایر روباهان خواستار محاکمه هرچه سریعتر دانشجویان ایرانی و انجام معذرتخواهی از روباهان به سبب این اقدام شده اند. مابااو یکی از سران سیاسی ایالات اونوری اعلام کرده است که قرار است قطعنامه جدیدی در شورای ناامنی صادر گردد و حق هرگونه اظهار نظر از ایرانیان خصوصا دانشجویان صلب گردد. به گزارش بوووق پرس پس از این ماجرا یکی از سران رژیم غاصب به افاضات پرداخته است و اعلام کرده است که تهدید توخالی دیگری در راه است و این باردست به خلاقیت دیدی زده اند و تهدید کرده اند عاملان این حادثه را جادو خواهند کرد! امیدواریم هرچه سریعتر این قائله خاتمه پیدا کرده و همه به زندگی عادی خود بازگردند!

 



یکشنبه 90 آذر 20


فایده گاو بودن
| نظر/ این نوشته را چگونه دیدید؟

معلمی از دانش آموزان خواست فایده گاو بودن را بنویسند و این انشاء آن دانش آموز است .
با سلام خدمت معلم عزیزم و عرض تشکر از زحمات بی دریغ اولیاء و مربیان مدرسه  که در تربیت ما بسیار زحمت میکشند و اگر آنها نبودند معلوم نبود ما الان کجا بودیم.
اکنون قلم به دست میگیرم و انشای خود را آغاز می کنم.
البته واضح و مبرهن است که اگر به اطراف خود بنگریم در می یابیم که گاو بودن فواید زیادی دارد.
من مقداری در این مورد فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که مهمترین فایده ی گاو بودن   این است که آدم دیگر آدم نیست. بلکه گاو است.
هرچند که نتیجه گیری باید در آخر انشاء باشد.
بیایید یک لحظه فکر کنیم که ما گاویم. ببینیم چقدر گاو بودن فایده دارد.
مثلا در مورد همین ازدواج که این همه الان دارند راجع به آن برنامه هزار راه رفته و نرفته و برگشته  درست می کنند.
هیچ گاو مادری نگران ترشیده شدن گوساله اش نیست.
همچنین ناراحت نیست اگر فردا پسرش زن برد، عروسش پسرش را از چنگش در می آورد.
وقتی گاوی که پدر خانواده است میخواهد دخترش را شوهر دهد ، نگران جهیزیه اش نیست.
نگران نیست که بین فامیل و همسایه آبرو دارند. مجبور نیست به خاطر این که پول جهاز دخترش را تهیه نماید برای صاحبش زمین اضافه شخم بزند ، یا بدتر از آن پاچه خواری کند.
گوساله های ماده مجبور نیستند که با هزار دوز و کلک دل گوساله های نر را به دست بیاورند تا به خواستگاریشان بیایند، چون آنها آنقدر گاو هستند که به خواستگاری آنها بروند، از طرفی هیچ گوساله ماده ای نمیگوید که فعلا قصد ازدواج ندارد و میخواهد ادامه تحصیل دهد. تازه وقتی هم که عروسی می کنند اینهمه بیا برو، بعله برون، خواستگاری ، مهریه ، نامزدی ، زیر لفظی، حنا بندان، عروسی ، پاتختی، روتختی، زیر تختی، ماه عسل ،
، طلاق و طلاق کشی و... ندارند.
گاوها حیوانات نجیب و سر به زیری هستند.
آنها چشمهای سیاه و درشت و خوشگلی دارند.
شاعر در این باره میگوید :
سیه چشمون چرا تو نگات دیگه اون همه صفا نیست
سیه چشمون بگو نکنه دلت دیگه پیش ما نیست
 
هیچ گاوی نگران کرایه خانه اش نیست.
نگران نیست نکند از کار اخراجش کنند.
گاوها آنقدر عاقلند که میدانند بهترین سالهای عمرشان را نباید پشت کنکور بگذرانند .
گاوها بخاطر چشم و همچشمی دماغشان را عمل نمی کنند.
شما تا حالا دیده اید گاوی دماغش را چسب بزند؟
شما تا حالا دیده اید گاوی خط چشم بکشد؟
گاوها حیوانات مفیدی هستند و انگل جامعه نیستند.
 
شما تا کنون یک گاو معتاد دیده اید؟
گاوی دیده اید که سر کوچه بایستد و مزاحم ناموس مردم  شود؟
آخر گاوها خودشان خواهر و مادر دارند.
ما از شیر، گوشت ، پوست ، حتی روده و معده ی گاو استفاده می کنیم.
آقای .... معلم خوب ما گفته که از بعضی جاهای گاو در تهیه همین لوازم آرایش خانم ها که البته زشت است  استفاده می شود.
ما حتی از دستشویی بزرگ  گاو (پشگل) هم استفاده می کنیم.
تا حالا شما گاو بیکار دیده اید؟
آیا دیده اید گاوی زیرآب گاو دیگری را پیش صاحبش بزند؟
تا حالا دیده اید گاوی غیبت گاو دیگری را بکند؟
آیا تا بحال دیده اید گاوی زنش را کتک بزند ؟
یا گاو ماده ای شوهر خواهرش را به رخ شوهرش بکشد؟
و مثلا بگوید از آقای فلانی یاد بگیر. آخر توهم گاوی؟! فلانی گاو است بین گاوها.
تازه گاوها نیاز به ماشین ندارند تا بابت ماشین 12 میلیون پول بدهند و با هزار پارتی بازی ماشینشان را تحویل بگیرند و آخرش هم وسط جاده یه هویی ماشینشان آتش بگیرد.
هیچ گاوی آنقدر گاو نیست که قلب دیگری را بشکند. البته
شاعر باز هم در این مورد شعری فرموده است :
گمون کردی تو دستات یه اسیرم
دیگه قلبم رواز تو پس میگیرم
دیده اید گاو نری به خاطر بدست آوردن ثروت پدر گاو ماده به او بگوید : عاشقت هستم"؟!! سرت سر شیر است و دمت دم پلنگ؟!!
دیده اید گاو پدری دخترش را کتک بزند!؟
گاوها در جامعه شان فقر ندارند .
گاوها اختلاف طبقاتی ندارند.
آنها شرمنده زن و بچه شان نمی شوند.
رویشان را با سیلی سرخ نگه نمیدارند.
هیچ گاوی غصه ی گاوهای دیگر را نمی خورد
هیچ گاوی غمباد نمی گیرد.
هیچ گاوی رشوه نمی گیرد.
هیچ گاوی اختلاس نمی کند.
هیچ گاوی آبروی دیگری را نمی ریزد.
هیچ گاوی خیانت نمی کند.
هیچ گاوی دل گاو دیگر را نمی شکند
هیچ گاوی دروغ نمی گوید.
هیچ گاوی آنقدر علف نمی خورد که از فرط پرخوری تا صبح خوابش نبرد  در حالی که  گاو طویله کناریشان از گرسنگی شیر نداشته باشد تا به گوساله اش شیر بدهد.
هیچ گاوی گاو دیگر را نمی کشد.
هیچ گاوی...
اگر بخواهم در مورد فواید گاو بودن بگویم، دیگر زنگ انشاء می خورد و نوبت بقیه نمی شود که انشایشان را بخوانند.
اما
به نظر من مهمترین فایده گاو بودن این است که دیگر آدم نیستید ......
لباس ما از گاو است ، غذایمان از گاو ، شیر و پنیر و کره و خامه ... همه از گاو..
ولی با همه منافع یادشده هیچ گاوی نگفت : من
... بلکه گفت: ما



شنبه 90 آذر 12


آیا جزء گروه 99 هستید؟
| نظر/ این نوشته را چگونه دیدید؟

پادشاهی که یک کشور بزرگ را حکومت می کرد، باز هم از زندگی خود راضی نبود؛
اما خود نیز علت را نمی دانست.
روزی پادشاه در کاخ امپراتوری قدم می زد. هنگامی که از آشپزخانه عبور می کرد، صدای ترانه ای را شنید.
به دنبال صدا، پادشاه متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می شد.
پادشاه بسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید: ‘چرا اینقدر شاد هستی؟’
آشپز جواب داد: ‘قربان، من فقط یک آشپز هستم، اما تلاش می کنم تا همسر و بچه ام را شاد کنم.
ما خانه ای حصیری تهیه کرده ایم و به اندازه کافی خوراک و پوشاک داریم.
بدین سبب من راضی و خوشحال هستم…’
پس از شنیدن سخن آشپز، پادشاه با نخست وزیر در این مورد صحبت کرد.
نخست وزیر به پادشاه گفت : ‘قربان، این آشپز هنوز عضو گروه 99 نیست!!!
اگر او به این گروه نپیوندد، نشانگر آن است که مرد خوشبینی است.’
پادشاه با تعجب پرسید: ‘گروه 99 چیست؟؟؟’
نخست وزیر جواب داد: ‘اگر می خواهید بدانید که گروه 99 چیست،
باید این کار را انجام دهید: یک کیسه با 99 سکه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذارید.
به زودی خواهید فهمید که گروه 99 چیست!!!’
پادشاه بر اساس حرف های نخست وزیر فرمان داد یک کیسه با 99 سکه طلا را در مقابل در خانه آشپز قرار دهند..
آشپز پس از انجام کارها به خانه باز گشت و در مقابل در کیسه را دید. با تعجب کیسه را به اتاق برد و باز کرد.
با دیدن سکه های طلایی ابتدا متعجب شد و سپس از شادی آشفته و شوریده گشت.
آشپز سکه های طلایی را روی میز گذاشت و آنها را شمرد. 99 سکه؟؟؟
آشپز فکر کرد اشتباهی رخ داده است. بارها طلاها را شمرد؛ ولی واقعاً 99 سکه بود!!!
او تعجب کرد که چرا تنها 99 سکه است و 100 سکه نیست!!!
فکر کرد که یک سکه دیگر کجاست و شروع به جستجوی سکه صدم کرد. اتاق ها و حتی حیاط را زیر و رو کرد؛
اما خسته و کوفته و ناامید به این کار خاتمه داد!!!
آشپز بسیار دل شکسته شد و تصمیم گرفت از فردا بسیار تلاش کند تا یک سکه طلایی دیگر بدست آورد
و ثروت خود را هر چه زودتر به یکصد سکه طلا برساند.
تا دیروقت کار کرد. به همین دلیل صبح روز بعد دیرتر از خواب بیدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد
که چرا وی را بیدار نکرده اند!!! آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمی خواند؛
او فقط تا حد توان کار می کرد!!!
پادشاه نمی دانست که چرا این کیسه چنین بلایی برسر آشپز آورده است و علت را از نخست وزیر پرسید.
نخست وزیر جواب داد: ‘قربان، حالا این آشپز رسماً به عضویت گروه 99 درآمد!!!
اعضای گروه 99 چنین افرادی هستند: آنان زیاد دارند اما …راضی نیستند
خوشبختی ما در سه جمله است : تجربه از دیروز، استفاده از امروز، امید به فردا
ولی ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم : حسرت دیروز، اتلاف امروز، ترس از فردا



سه شنبه 90 آبان 24


غدیر
| نظر بدهید

سلام به همه دوستان عید سعید غدیر بزرگترین عید ما شیعیان رو به همه تبریک میگم. شکر خدا دوباره داره محرم میرسه از راه....

میدونید که هممون فقط به امید محرم یه سال رو سر میکنیم!!به امید اینکه دوباره محرم رو ببینیم.

از وقفه طولانی مدتم عذر میخوام امیدوارم بتونم دوباره فعالیت سایبری خودمو شروع کنم. انشاءالله

جلوه ‏گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر

ریخت از خم ولایت مى به مینا در غدیر

رودها با یکدگر پیوست کم‏کم سیل شد

موج مى‏زد سیل مردم مثل دریا در غدیر

هدیه جبریل بود  الیوم اکملت لکم 

وحى آمد در مبارک باد مولى در غدیر

با وجود فیض  اتممت علیکم نعمتى

از نزول وحى غوغا بود غوغا در غدیر

بر سر دست نبى هر کس على را دید گفت‏

آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر

بر لبش گل واژه « من کنت مولا» تا نشست‏

گلبُن پاک ولایت شد شکوفا در غدیر

 برکه خورشید در تاریخ نامى آشناست‏

شیعه جوشیده ‏ست از آن تاریخ آنجا در غدیر

گرچه در آن لحظه شیرین کسى باور نداشت‏

مى‏توان انکار دریا کرد حتى در غدیر

باغبان وحى مى‏دانست از روز نخست‏

عمر کوتاهى ‏ست در لبخند گل ها در غدیر

دیده‏ها در حسرت یک قطره از آن چشمه ماند

این زلال معرفت خشکید آیا در غدیر؟

دل درون سینه‏ها در تاب و تب بود اى دریغ‏

کس نمى‏داند چه حالى داشت زهرا در غدیر

محمد جواد غفورزاده   شفق



یکشنبه 90 آبان 22


غدیر
| نظر بدهید

سلام به همه دوستان عید سعید غدیر بزرگترین عید ما شیعیان رو به همه تبریک میگم. شکر خدا دوباره داره محرم میرسه از راه....

میدونید که هممون فقط به امید محرم یه سال رو سر میکنیم!!به امید اینکه دوباره محرم رو ببینیم.

از وقفه طولانی مدتم عذر میخوام امیدوارم بتونم دوباره فعالیت سایبری خودمو شروع کنم. انشاءالله

جلوه ‏گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر

ریخت از خم ولایت مى به مینا در غدیر

رودها با یکدگر پیوست کم‏کم سیل شد

موج مى‏زد سیل مردم مثل دریا در غدیر

هدیه جبریل بود  الیوم اکملت لکم 

وحى آمد در مبارک باد مولى در غدیر

با وجود فیض  اتممت علیکم نعمتى

از نزول وحى غوغا بود غوغا در غدیر

بر سر دست نبى هر کس على را دید گفت‏

آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر

بر لبش گل واژه « من کنت مولا» تا نشست‏

گلبُن پاک ولایت شد شکوفا در غدیر

 برکه خورشید در تاریخ نامى آشناست‏

شیعه جوشیده ‏ست از آن تاریخ آنجا در غدیر

گرچه در آن لحظه شیرین کسى باور نداشت‏

مى‏توان انکار دریا کرد حتى در غدیر

باغبان وحى مى‏دانست از روز نخست‏

عمر کوتاهى ‏ست در لبخند گل ها در غدیر

دیده‏ها در حسرت یک قطره از آن چشمه ماند

این زلال معرفت خشکید آیا در غدیر؟

دل درون سینه‏ها در تاب و تب بود اى دریغ‏

کس نمى‏داند چه حالى داشت زهرا در غدیر

محمد جواد غفورزاده   شفق



یکشنبه 90 آبان 22



Design By : Ashoora.ir





پایگاه جامع عاشورا