سفارش تبلیغ
صبا ویژن



مجموعه داستان کوتاه سری که درد... می کند
برچسب ها: سید مهدی شجاعی (1)، خوانده ها (1)، داستان (1)، | نظر بدهید


بسم الله الرحمن الرحیم
و بذکر مولانا صاحب الأمر و العصر عج



سری که درد... می کند - اثر سیّد مهدی شجاعی


مجموعه داستانی که در سال 87 چاپ شده و متشکل است از 8 داستان کوتاه.
همه داستانهایش روایت از زیان اول شخص است. حتی بعضی از داستانها هیچ دیالوگ دو طرفه ای ندارد و در کل داستان، تنها یک نفر با یک نفر دیگری، که اصلا حرف نمی زند،صحبت می کند؛ نهایتش شخص گوینده چند نقل قول از دیگران در میان صحبتهایش می آورد.
البته این شکل نوشتن سخت است؛ ولی وقتی از سید مهدی شجاعی کتابی در دست می گیرم انتظار بیشتری دارم.

1. لوطی گری: هرچند هرجا صحبت از امام رئوف باشد، خواه و ناخواه بحث دلچسب است، ولی داستان و طرز بیانش به نظرم قوی و ملموس نبود.

2. حلقه مفقوده: چندان نفهمیدم شجاعی چه می خواهد بگوید... تنها می توانم بگویم که احتمالا می خواسته نشان دهد گاهی که مسائلی ظاهراً بی ربط به هم، با یکدیگر ربط پیدا می کنند - از طریق حلقه مفقوده های این ارتباط - چه نتایج باورنکردنی می توانند داشته باشند.

3. نیازمند آبرومند: باز هم امام رئوف، و باز هم داستانی از کرمش، و این بار داستانی ملموس تر؛ شاید به علت باور محکمی که جوان داستان به کرم آقا دارد. البته باید بگویم دقت راوی در انتخاب یک نیازمند آبرومند برایم جالب بود.

4. سری که درد... می کند: از داستانهای سر درد آور شجاعی و دردهایی که معلوم است خود او، از مدیران کشور دیده و کشیده... از آن داستانها که از خودت می پرسی یعنی چنین اتفاقاتی واقعا در این کشور افتاده؟!!؟ اما این بار راجع به مدیران عدالت محور در دولت عدالت!

5. جام جهان بین: داستانی که تا حدی می تواند ما را متوجه اشکالات خود کند. نه اینکه اشکالات مشابه با شخصیت اصلی داستان داشنه باشیم، بیکه از این جهت که شخص اول خود نیز در اوج آگاهی باز نفهمیده مشکلش چیست. فردی که کل داستان دارد با شخص دیگری صحبت می کند و طرف مقابل هیچ حرفی نمی زند، اما گوینده که آمده که بفهمد مشکلش چیست، خودش کم کم  می فهمد که ...

6. قصه ی وَقِس...: باز هم از نوع دردهای یک دلسوز و مشکلات مدیران، و این بار به نظرم با زبان تمثیل در مورد ضعفی که مدیران دارند صحبت کرده.

7. دست کج، زبان راست: سخنرانی یک دزد با مرام، و دردهایش از گنده دزدهای بی مرام و متظاهر به...

8: آخرِ مرام: داستانی از یک آلوده که جایی میرسد که می ایستد و چون ایستاد، الطاف را میبیند. وقتی داستان را خواندم گفتم خوش به حالش، و بعد یادم افتاد که ماها هم هرکداممان اگر مرور کنیم از این الطاف، حالا به هر شکلی، زیاد دیده ایم و باز یادمان رفته.

التماس دعا
یا علی



از قلم : سجّاد نوروزنژاد قادی
یکشنبه 89 اردیبهشت 19



Design By : Ashoora.ir





پایگاه جامع عاشورا