سفارش تبلیغ
صبا ویژن



وظیفه ما در خیمه فرماندهی
| نظر بدهید


بسم الله قاصم الجبارین*

  • 1- حاج اصغر طاهرزاده می‌فرمودند(نقل مضمون): همه این اتفاقات (در راه یاری دین خدا) خواهد افتاد و همه کارها انجام خواهد شد و هیچ کاری بر زمین نمی‌ماند؛ مهم آن است که افتخار انجام این کارها و از زمین برداشتن این بارها، (در دفتر شاهدان الهی) به نام ما ثبت شود.

  • 2- به نظر می‌رسد که قیا‌م‌های مردم منطقه با همه اختلاف سطحی که با یکدیگر دارند یک وجه اشتراک و یک تفاوت اساسی با یکدیگر و با انقلاب اسلامی ایران دارند:

    اشتراک در اسلام‌خواهی و ظلم‌ستیزی (بالاخص اسرائیل‌ستیزی) و در یک کلمه نفی وضعیت موجود
    و تفاوت در تعیین آینده مد نظر و افق پیشِ رو

  • 3- «... در دنیا یک جنگ عظیم و یک چالش بزرگ برپاست؛ جنگ توپ و تفنگ نیست، اما جنگ اراده‏ها و عزم‏ها و سیاست‏ها و تدبیرهاست. ایران در کجاى این جنگ است؟ ایران در جبهه‏اى از این جنگ در مرکز فرماندهى قرار دارد که افراد آن جبهه را ملتها تشکیل مى‏دهند. ... اتاق فرماندهى این طرف این جبهه، ایران است: ایران حزب‏اللّهىِ پُر از عزم و همت، اما با دست خالى؛ ... دست این طرف - از لحاظ عُده‏ى ظاهرى و پشتیبانیهاى ظاهرى؛ یعنى پول و سلاح و اینها - خالى است؛ اما در عین حال دنیا وقتى نگاه مى‏کند، این دو کفه را برابر، و در یک جاهائى کفه‏ى همین نیروى حزب‏اللّهى را سنگینتر مى‏بیند.

    چرا سنگینتر مى‏بیند؟ مگر ما چه داریم؟ ... در بین این ملت که سطوح گوناگون و مختلفى دارند، روحیه‏ى جمع کثیرى این است که هرجا و هر زمان و هرطور که لازم باشد، سینه‏شان را سپر مى‏کنند و به وسط میدان مى‏آیند. این نقطه‏ى قوّت ماست... حالا شما- بسیج دانشجویى- در این خیمه‏ى فرماندهى در کجا قرار دارید؟ خودتان معین کنید و فکرش را بکنید؛

    البته با این محاسبه. دانشجوجماعت- بخصوص آن وقتى که انگیزه‏ى بسیجى و روح بسیجى بر او حاکم است - آن عنصر بى‌همتاست؛ بى همتاست. یعنى براى پیشبرد این حرکت عظیم، دیگر نمى‏توان روى او قیمت گذاشت.» (
    بیانات امام خامنه‌ای در دیدار اعضای بسیج دانشجویی سراسر کشور-31/2/1386)

  • 4- حالا در این اتفاقات عظیمی که در منطقه در حال رخ دادن است و هر کشوری که از دامن آمریکا (نظام سلطه و ستم) بیرون می‌آید به دامن ایران می‌افتد، جای ماهایی که در خیمه فرماندهی قرار داریم چیست؟

    به نظر حقیر می‌رسد که وظیفه ما پشتیبانی در دو سطح است: پشتیبانی فکری و عقیدتی، پشتیبانی رسانه‌ای.

    در سطح رسانه‌ای آنچه از دست ما برمی‌آید حضور در فیسبوک و توئیتر و کامنت‌گذاری در الجزیره و تولید پوستر و حتا کلیپ است. (صدا و سیمای ج.ا.ا را هم فعلا بی‌خیال؛ اگر به وظیفه‌اش عمل بکند یا نکند، در کوتاه مدت کاری از دست ما برای اصلاحش ساخته نیست)

    در سطح فکری و عقیدتی که به نظر حقیر عمق اثرش بیشتر است، راحتترین کار برش بخش‌هایی از سخنان حضرات امام خمینی و امام خامنه‌ای، در حدود 50 سال اخیر، ترجمه آنها و انتقال آنها به کشورهای منطقه برای توزیع در سطح عموم مردم منطقه است.

    البته برای انجام این آسانترین کار باید :

    بوم‌شناسی هر چند مختصری نسبت به کشورهای منطقه داشته باشیم. (ترکیب جمعیتی اعم از سن و دین و مذهب، گروه‌ها و احزاب تأثیرگذار، سطح و شیب تغییرات مطالبات مردم)

    ارتباط گرفتن با افراد بومی هر منطقه که می‌توانند در فضای مجازی و حتا در سطح خیابانهای کشورهای منطقه به توزیع گسترده مطالب ترجمه شده دست بزنند.

    و قبل از این‌ها، تهیه محتوای لازم که همان برش زدن سخنان و ترجمه آنها به دو زبان عربی و انگلیسی.


بیشترین تلاشم رو برای رعایت اختصار کردم؛ برای به نتیجه رساندن وظایف بالا راهکارهای عملی‌ای وجود دارد که ان‌شاءالله به زودی به آنها هم خواهم پرداخت. هرکی میتونه کمک کنه بهم
ایمیل بزنه: hadigm@gmail.com

*آقا هادی کاویانی



یکشنبه 89 اسفند 15


ماندند و رفتند؛ رفتند و ماندند
| نظر بدهید

بسم رب الشهداء و الصدیقین

 

ماندند و رفتند؛ رفتند و ماندند*

شهدا، ایستادند. آنان مردانه ماندند و پا پس نکشیدند تا آنکه پر کشیدند و از پیش ما رفتند. آری، آنان ماندند و رفتند.

اما برای شهیدی که بین شهادت و زنده ماندن مخیَّر شده بود، بسیار سخت بود که انتخاب کند بین «ماندن» و «رفتن»!! او با دیده  بصیرش آینده‌ی هر دو انتخاب را به روشنی می‌دید؛ می‌دید که پس از او و همه‌ی رفقایش، که لیاقت هم‌آغوشی با شاهدِ شهادت را یافته‌اند، مملکت به دست برخی ترسوهایی که در ایام دفاع، در سوراخ موشهایشان مشغول تحصیل علم!! بوده‌اند یا رفقای نیمه‌راهی که به هر دلیلی شایستگی شهادت را نیافته‌اند خواهد افتاد. او و رفقایش به نیکی می‌دیدند که در نبودنشان کسی نیست که از حدود و ثغور فرهنگی و فکری ممکلت و نسل‌های آینده دفاع کند.

و این‌چنین بود که آخرین امتحان هر شهیدی سخت‌ترین امتحانش بود؛ امتی را که سال‌های نوجوانی و جوانی‌ات را در زندان و تبعید و آوارگی و آتش و خون و گلوله سپری کردی تا از آن دفاع کنی، حال به که می‌سپاری؟!! پس از تو کیست که این امت را نگاه‌بانی کند و اوامرِ امامِ امت را پاسداری نماید؟! تو باید بمانی و در سال‌های صلح و آرامش از مرزهایِ فکریِ این تنها کشورِ شیعه‌ی دنیا حراست کنی و برای نسل‌های آینده از امام و شهیدانش و فداکاری‌هایشان بگویی تا این راه ادامه بیابد. حال تو بر سر دوراهی مانده‌ای: ماندن و جنگیدن در جبهه‌ی فکری و فرهنگیِ زمانِ صلح یا رفتن و رسیدن به لقاءالله؟؟!

او و رفقایی که رفتند، از این امتحان سربلند بیرون آمدند. آنان رفتند و ماندگار شدند آنگونه که به بیان استاد شهیدم، سید مرتضا آوینی «پندار ما این است که شهدا رفته‌اند و ما مانده‌ایم، حال آنکه شهدا مانده‌اند و تاریخ ما را با خود برده است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟»

شهدا رفتند و پس از مدتی، که ماندگانِ دنیایی از پسِ کارزارِ فرهنگی بر نیامدند، باز هم نوبت این ذخایرِ عالمِ بقا بود که به عرصه بیایند و از دستاوردهایشان دفاع کنند.

آری، شهدا از امت اسلامی دفاع کردند و رفتند و ماندگار شدند تا همیشه از این امت حراست کنند.

*آقا هادی کاویانی این متن رو بعد از اردو جنوب امسال برام فرستادند که شرمندشون شدم بابت تأخیر. ان شاء الله حلال کنند. (سجاد)



یکشنبه 89 اسفند 15


رابطه پرورش توان نوشتن و اصالت بحث!
برچسب ها: اصالت بحث (1)، طوفان فکری (1)، | نظر/ این نوشته را چگونه دیدید؟

بسم الله الرحمن الرحیم


رابطه پرورش توان نوشتن و اصالت بحث!
به قلم هادی کاویانی

بذکر مولانا صاحب الامر

سلام؛
یه نفر به من گفت که برای این نشریه نوزاد «جبهه قلم» خاطره بنویسم. چون تموم شماره های قبلیش (!!) رو مطالعه کرده بودم و توی ذهنم شکل و شمایل یه نشریه پربار(!!) تحلیلی که توی زمینه های مختلف فکری، عقیدتی و سیاسی و ... ترسیم شده بود، از این پیشنهاد تعجب کردم.
آخه آقای ... (توسط سردبیر ویراسته شد)، اولا منو چه به نوشتن تو نشریه ای که از حاجی میرباقری و بزرگان دیگه مطلب میزنه؟ دوُیّما آخه خاطره چه سنخیتی با موضوعات این جریده میتونه داشته باشه؟ حالا من به ... (توسط سردبیر ویراسته شد) کردم، بهت گفتم پایه کمک کردنم. به قول قدیمیا «شنونده باید عاقل باشه».
بگذریم؛ بنده دست به صفحه کلید شدم و یاد یه بنده خدایی افتادم که اوشون هم اواخر عمرش نشیره داخلی «دکان نامه» رو منتشر میکرد. جریان سیال ذهن منو به یاد یه جمله نغز (درست نوشتم؟!) از اون محروم (دقیقا منظورم محرومه، نه مرحوم) افتادم. جمله نغزی که اوشون بعد از 6 سال تحصیل علوم مختلف توی صنعتی به دست آورده بود؛ جمله ای که به من خیلی کمک کرده تا حالا؛ جمله ای که باعث شد بنده بتونم کمی قلم به دست بشم و اقلا ادعای نویسندگی و تحلیلگر بودن و ... داشته باشم؛ جمله ای که کمک کرد تا مطالب وبلاگ خودمو خودم بنویسم و حالا هم توی www.mehrabeandishe.ir قلم بزنم. جمله ای که کمک کرد ...
فکر کردی حاصل 6 سال تحصیل یه پیرمرد و 6 سال تجربه خودمو به همین مفتی میگذارم کف دستت؟
البته هنوز روحیه بسیجی رو از دست ندادم، واسه خاطر همین میگم (مینویسم)، اما به شرط اینکه خوب استفاده کنی و برا من و اون پیرمرد دعا کنی؛
«اصالت با بحث کردنه»


به نظر خیلی ساده و بی محتوا میاد اما یه دنیا درس و آزمایش پشتشه.
اصلا میخواستم خاطره بنویسم، ببین به کجا کشیده شدم!!
اما خاطره؛ یه روز یه بنده خدا زنگ زد که فلانی اگه مطلب داری بده بزنیم توی ضمیمه استانی روزنامه ایران.
گفتم: چه موضوعی؟ تا کی؟ چند صفحه؟ دو، سه روز بیشتر مهلت نداد و مطلب خوبی هم میخواست؛ درمورد تلویزیون و انتقادای کلی که به چارچوب کاریش وارده.
این روحیه بسیجی که مانع میشه بار رو زمین بمونه اینبار اومد سراغ من. اما وقت نداشتم که یه مطلب خوب جمع و جور کنم. خدا دوتا بسیجی دیگه رو با همون روحیه رسوند، حدود 20 دیقه تا نیم ساعت، باهاشون بحث کردم. توی این مدت کم تونستم سرفصلهای 3 تا 4 مقاله رو آماده کنم و برای 2 تا مقاله مطلب تحلیل شده و جون دار رو توی ذهنم دسته بندی کنم. فقط مونده بود نوشتن و ویراستاری و جستجوی منابع که اون هم در کنار امور عادی زندگی یه روز و نصفی وقت گرفت.
این بود خاطره اولین مقاله ای که برای فضای خارج از دانشگاه نوشتم و چاپ شد.
سردبیر خاطر نشان میکند:

1-     شما از این پیرمردها یاد نگیرید که عامیانه می نویسند و فارسی را اذیت میکنند
2-     به این نکته توجه داشته باشید که خاطره ی این پیرمرد بر اساس یک «طوفانِ فکری» یا به قول خودش «بحث» شکل گرفته و به یک خاطره شیرین تبدیل شده است.

((نشریه جبهه قلم که تنها یک شماره از آندر آمد چندان مهم نیست! اما با توجه به نیازی که در مجموعه بسیج صنعتی اصفهان در مقوله نوشتن بزرگان(همون بچه ها) میدیدیم، باعث شد که برای شماره دوم نشریه از دوست عزیز، آقا هادی کاویانی،-با توجه به تجربه ای که از ایشون در سبک نوشتن دیده بودم- خواستم که لطف کنند و در این باره مطلبی بنویسند. (البته در مورد سبک نوشتن منظورم رو اشتباها(!) به قدرت قلم ایشون تعبیر نکنید ها! بلکه مقصود روش زمینه سازی و... هست) مطلب بالا عیناً، باز هم تاکید می کنم عیناً و بدون دستکاری بنده است. ملتمس دعا، سجاد نوروزنژاد قادی))



جمعه 89 تیر 4



Design By : Ashoora.ir





پایگاه جامع عاشورا