سفارش تبلیغ
صبا ویژن



بسیجی واقعی
| نظر/ این نوشته را چگونه دیدید؟

 

چفیه انداختن یک راننده ون نمی‌تواند بی‌حکمت باشد. ساعت نه شب‌، یعنی زمانی که یک راننده قاعدتاً خسته‌وکوفته است، موقع کرایه دادن و پیاده شدن، این جملات را به هریک از مسافرها می‌گوید:

 

قابلی نداره... خیلی ممنونم... خدا به شما برکت بده... مواظب سرتون باشید... برید در پناه خدا.. خدا نگهدار شما باشه...

 

برایش فرقی ندارد، زنی، مردی، باحجابی، بی‌حجابی، پیری، جوانی، به همه می‌گوید، آن‌هم با لحن مهربانانه و احترام‌آمیز.

 

چفیه انداختن یک راننده ون نمی‌تواند بی‌حکمت باشد، دارد به «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم» عمل می‌کند.

 



شنبه 89 آبان 22


در باغ شهادت باز باز است!!!!
| نظر بدهید

 

امروز که نگاه می کنم؟

درب شهادت دوباره گشوده شده!

باورتان می شود؟!

آهای!

آن هایی که شاکی بودید از دم و دستگاه پروردگار...

آن هایی که به خدا شکایت می کردید که چرا دوران ما را دوران شهادت قرار نداد!

دوستان!

با افتخار اعلام می کنم طبق آخرین اخبار

درب باغ شهادت گشوده شده و گشوده تر هم خواهد شد...

با این تفاوت که این بار به جای بذل جان!

باید آبرو هایمان را در طبق اخلاص بگذاریم!




شنبه 89 آبان 22


بسم الله نیمه آبان و...
برچسب ها: ذکر (2)، کجای کارم! (4)، | نظر/ این نوشته را چگونه دیدید؟


بسم الله الرحمن الرحیم
و بذکر مولانا صاحب الأمر و العصر(عج)


بسم اللهِِ نیمه آبان و...

سه هفته از آبان گذشت. هنوز با دانشگاه تسویه حساب نکردم؛ قاعدتاً دفترچه خدمت رو هم...
داشتم روی متنی راجع به تهران کار می کردم؛ شاید بذارمش روی نت، شاید هم نه.
اگر این عنوان رو وبلاگ نبود، چندان انگیزه نوشتن نداشتم. به نظر خودم که خیلی نا امیدم، نه...!؟

جلسات حاج آقا قاسمیان برای من که نیمه نصفه می روم الحمدلله هنوز سر پاست.
جلسات حاج آقا رهدار هم تا حالا 2 جلسه گذشته و بد نیست، ولی خیلی راضی نیستم چون فرصت کم هست و نامناسب برای بحث.
بحث حول رزق هم که داشتم هرچند علی الظاهر تکمیل نیست و هنوز جواب های نگرفته دارم، ولی دیگه برام کشش نداره. در حد سوالات ضروری فعلی ام گویا پاسخ گرفتم. الآن ضرورت های فکریم بیشتر حول محورهای دیگه ای هست.
بحث خانواده و ازدواج همچنان...

دانشگاه یه فرصت عالی بود با رفقایی که همراهیت می کنند و کمکت؛ و البته رفقایی که توی دانشگاه که هستند هنوز امکان همراهی رو دارند. تازه وقتی میای بیرون می فهمی.
دانشگاه فرصت خوبی بود برای رشد تنهایی ها، یا به قولی همون خلوت ها و خلوت کردن ها.
اینجا اما تنهاتری، حداقل برای من!
یک راهش تیم ها و خانواده و ... هست.
یک راهش هم خودِ تنهایی هست؛ اما تأکید مولا گویا بر اوّلیه، و گویا درست آن است.
امّا اوّلی درست است تا وقتی که وظیفه ات را انجام داده باشی، و بعد از آن دومی هم صحیح می شود.

و آیا واقعاً ما برای وظیفه به سراغ تیم و خانواده و ... می رویم؟!

و اصلاً تا چه حد باید برای وظیفه به ما هو وظیفه، به سراغش برویم؟!

و آیا وظیفه را انجام داده ایم؟!
و البته خودمان بهتر باید بدانیم پاسخ را!

و آیا می دانیم؟! جدّاً خودش سؤالیست...

و ما برای رشد خود چه کرده ایم؟
و در قبال آنچه کرده ایم، چقدر رشد کرده ایم؟

و اصلاً چقدر رشد کرده ایم؟ و چقدر به حکم...

ادامه نمی دهم.
فقط دوباره برایم سؤال شد، همین.
اگر خسته ام حق دهید؛ امشب آخر هفته است و تا صبح شاید فقط خستگیست، تا شاید فرجی شود!

شید محمدمَهدی نصیرایی

«برادران و خواهران به خود بیاییم.

بنگریم که آیا واقعاً می توانیم بگوییم بر وظیفه ای که بر گردن تک تک ما در مقابل این ملت محروم و رنج کشیده وجود دارد، عمل کرده ایم و خدمت گذار بی ریا و صدّیق این ملت بوده ایم یا نه؟
بنگریم دنیا دارد ما را به کجا می برد؟
چرا هدفمان را گم کرده ایم؟»
شهید محمدمَهدی نصیرایی





و امشب باز هم شب أمّن یّجیب است؛
شب مضطرّ.
می دانی مضطرّ یعنی چه؟!
شاید بدانی، و شاید هم مثل خیلی ها که این ذکر را می گویند، نه؛ ولی بی شک نه من، و نه تو، نمی فهمیم مضطرّ چیست!
بهتر است بگویم نمی فهمیم مضطرّ، کیست!!


یا علی باشی، تا صبح!
     و یا چون فردا جمعه است بهتر است بگویم، تا ظهر!
                و استثنائاً اگر اهل هستی، مؤکّداً بگویم که فقیرانه التماس دعا!
                      و نه برای خودم، که برای مضطرّ، حداقل به همان قدر که کاسه اضطرارت پر شده و فهمیده ای اش!        



از قلم : سجّاد نوروزنژاد قادی
پنج شنبه 89 آبان 20


ایمان.....................
| نظر/ این نوشته را چگونه دیدید؟

روزی روزگاری اهالی دهکده ای تصمیم گرفتند برای نزول باران دعا کنند. در روز موعود همه اهالی دهکده در بیابان جمع شده بودند تا دعا بخوانند اما.....................

 تنها پسر بچه ای همراه خودش چتر آورده بود...............

واین یعنی ایمان



پنج شنبه 89 آبان 20


بدون عنوان
| نظر بدهید

دارد دل و دین می برد از شهر شمیمی

افتاده نخ چادر او دست نسیمی

تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم

با دست خودش داده اناری به یتیمی

حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را

بخشیده به همسایه، چه قران کریمی

در خانهء زهرا همه معراج نشینند

آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی

ای کاش در این بیت بسوزم که شنیدم

می سوخت حریم دل مولا چه حریمی

آتش مزن آتش در و دیوار دلش را

جز فاطمه در قلب علی نیست مقیمی

 

حالا نکند پنجره را وا بگذاریم

پرپر شود آن لاله زخمی به نسیمی

حمیدرضابرقعی



چهارشنبه 89 آبان 19


بدون عنوان..............
| نظر/ این نوشته را چگونه دیدید؟

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست

آه! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست

مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب

در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست

آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد

بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست

بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق

وسکوت تو جواب همه مسئله هاست

فاضل نظری



یکشنبه 89 آبان 16


الهی نامه.............
| نظر بدهید

الهی حکمت کارهایی که برایمان نمی کنی و دعاهایی که برایمان مستجاب نمی کنی را به ما نشان ده تا درس گیریم و پس از آن شرمنده ‌ی اعتراض خود و مهربانیت نشویم.

بارخدایا لذت عبادت خود را به ما بچشان تا پس ازآن با پشیمان شدن از لذت‌های واهی از دوباره در زدن در خانه‌ات خجل نباشیم.

پروردگارا، کمکم کن تا ببینم خوبیت را و ببینم بدی هرچه غیر توست را تا در لحظه‌ی مرگ خوشنود گردم از پشت کردن به دنیا نه ناراحت از روی‌گرداندن از تو....

خداوندا توفیق زیارت اربابم حسین (ع) را از ما دریغ مدار تا هرلحظه و هرساعت نگران ناکام ماندن و ناکام مردن نباشم.

پروردگارا دلم تنگ است. تنگ کربلا. تنگ دیدار مولا و سرورم حسین. چه کنم؟ لیاقت کربلا را ندارم، حق با توست اما دل به مهربانیت خوش دارم.

خداوندا، این شام جمعه را آخرین شام جمعه‌ی بی مولایمان صاحب العصر والزمان قرار ده.

و ای خدای مهربان، عزیز دلمان، سید علی خامنه ای را تا ظهور مولایمان بقیه الله، اماممان نگه دار و این انقلاب عزیز را روز به روز عزت بیشتر بخش.

آمین. یا رب العالمین.



جمعه 89 آبان 14


غزل دلتنگی.....
| نظر/ این نوشته را چگونه دیدید؟

هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم
اندوه من انبوه تر از دامن الوند
بشکوه تر از کوه دماوند غرورم
یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سر مویی ز سر موی تو دورم
ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم

قیصر امین پور

 



دوشنبه 89 آبان 10


حاضری.....
| نظر/ این نوشته را چگونه دیدید؟

بسم رب الکعبه.....

سلام. از غیبت کوتاهم!!!!!!!!!!عذرخواهی میکنم. انگار من نباشم وبلاگ سوت و کوره.

یه مقدار سرم شلوغ بود. الانم هست. ولی سعی میکنم با مطالب مفید و کوتاه آپ کنم.

منتظر باشید.................

یا علی.



جمعه 89 آبان 7


زارش این روزهایم؛ مهر ماه 89:
برچسب ها: کجای کارم! (4)، | نظر/ این نوشته را چگونه دیدید؟


بسم الله الرحمن الرحیم
و بذکر مولانا صاحب الأمر و العصر(عج)

گزارش این روزهایم؛ مهر ماه 89:

امسال تابستون، بعد از 4 سال صنعتی اصفهان، رشتهIT -که 4 تا انتخاب رشته اولم را در کنکور، IT زده بوده- با تر کیبی از انصراف-اخراج، با فوق دیپلم فارغ شدم!
بحثم چه می خواهم بکنم بود، و هست!
فعلا برنامه ام شده ثبت نام فرا گیر پیام نور (همین IT) و تکمیل کار شناسی. تا قبل از شروعش هم مطالعه آزاد IT و این مدرک های بین المللی و ...
 تسویه حساب دانشگاهم را هم دارم تمام می کنم، که زودتر دفترچه خدمتم را هم بفرستم. (فراگیر و خدمت کنار هم)
موقتاً تا قبل خدمت هم در مؤسسه فرهنگی، خدمت محمدآقا ذوقی هستیم، و کار می کنیم. کار اصلیمون هم فعلاً شده برگزاری اردویی حول بحث سیاست خارجه و رویکرد جهانی انقلاب و نظام اسلامی، اواخر آبان ماه.
جمعه ها هم می ریم درس تفسیر حاج آقا قاسمیان(حوزه علمیه مشکات تهران)، و جلسه اخلاق و ختم صلوات آیت الله خوشوقت.
هر دو هفته در میون هم جلسه حلقه ای بحث با حاج آقا رهدار
کم کم هم باید برنامه آزاد خوندن درس حوزه رو تنظیم کنم که 2،3 تا از درس ها رو شروع کنم! رویکرد آینده ام علی الظاهر تا حد زیادی به قم میکشه! ولی حداقل نه در یک سال آینده!
الآن بیشتر درگیر تنظیم کردن خودم هستم و بحث فکری که درگیرش هستم هم از حدود 5/1یش بحث رزق هست و بحث رشد، کمی مطالعه هم حولش دارم...
خدا بخیر کند!

یا علی



از قلم : سجّاد نوروزنژاد قادی
چهارشنبه 89 مهر 21


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

Design By : Ashoora.ir





پایگاه جامع عاشورا