حجت الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان، از اعضای دفتر حضرت امام(ره) بوده است که تا به امروز در مقاطع مختلفی که آرمانهای حضرت امام را مورد هجمه دشمنان می دیده است به میدان آمده و از آنها دفاع کرده است. رحیمیان در فتنه بعد انتخابات در حالی به دفاع از انقلاب و نظام می پرداخت که بعضی از افراد وابسته به بیت و موسسه حفظ و نشر آثار امام دچار لغزش شده بودند.
رحیمیان، عضو شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز مسائل پس از انتخابات را ناشی از توهم کسانی میداند که فکر میکردند همه ایران فقط شمال تهران است:« انسان این طوری است که وقتی به اطراف خودش نگاه میکند، همواره تصور میکند که دنیا همین است. توهم انتخابات هم همین بود. تصور کردند همه ایران، تهران است و همه تهران هم، شمال تهران است. در راهپیمایی 9 دی فرد خوشذوقی، نقشه ایران را با استانهایش کشیده و اسم محلات شمالی تهران را روی آنها گذاشته بود. جای خلیج فارس و دریای خزر را هم تغییر داده و جای آنها نوشته بود استخر زعفرانیه و امثالهم. گیلان و مازندران را مثلا نوشته بود قیطریه و واقعا تصور و توهم اینها را نقاشی کرده بود.»
رحیمیان در مورد بهترین شکل برخورد با سران فتنه به این شکل روشنگری نموده است: «دستگاه قضایی با دادن فرصت به این افراد به دنبال روشن کردن چهره آنها در بین مردم ایران است همانگونه که در زمان حیات امام خمینی(ره) نیز به بنی صدر خائن که رئیس جمهور ایران بود این فرصت داده شد تا مردم به خیانتکار بودن وی پی ببرند. موسوی در ابتدا طرفدارانی داشت ولی امروز مردم ایران متوجه شده اند که ادعای 11میلیون تقلب رای از سوی وی بی اساس بوده است. او به قصد از بین بردن نظام، به نظام حمله کرد.»
بسم الله الرحمن الرحیم و بذکر مولانا صاحب الأمر و العصر عج
دل دردهای شب امتحان و افسر جنگ نرم
ساعت از نیمه شب گذشته است. ساعت 10 صبح فردا امتحان پیش ترم درس «تاریخ امامت» داری با 280 صفحه کتاب و تو که هنوز صفحه...(هر عددی دلتان خواست بگذارید!)
خودتان را بگذارید در این موقعیت (وضع داغانیست، نه؟!) و کافیست چشمت بخورد به یک جلد «نفحات نفت» امیرخانی تا...
مقدمه اول. امیرخانی را البته دوست داشته ام و آن دفعه ای که بعد از نشر «بی وتن» آمد صنعتی اصفهان و اشاره ای داشت به حاج عبد الله والی و ... نکاتی که دیدم و به نظرم آمد مثبت بود، ولی بعد از نفحات نفت و این دفعه که آمده بود دانشگاه و نظرات سیاسی اش (که البته از دوستان شنیدم)... راستش قضاوت نمی کنم، چون کم میشناسمش. اما حق بدهید به کسی که تا حالا 3بار بی وتن را خوانده... بگذریم ولی کم امید(1) شدم.
مقدمه دوم. مقدمه نفحات نفت را که خواندم (البته فقط صفحه اولش را)(2) یاد مطلبی که امروز در هفته نامه پنجره دیدم افتادم. مطلبی راجع به افسران جنگ نرم با عنوانی شبیه "افسران جنگ نر م کجایند؟" و ... درست عنوانش یادم نیست و مهم هم آن نیست. من آن متن را نخواندم و قضاوتی راجع به آن هم ندارم!! مقصود چیزیست که با دیدن تیتر و نام نویسنده برایم یادآوری شد. سال قبل اردویی برگزار شد با عنوان السابقون که جهت ارتقای بینش نسبت به انقلاب اسلامی و بصیرت سیاسی برگزار شد. در آنجا با نویسنده متن آشنا شدم. مثل خودم 85ی و البته از بچه های شریف. بچه خوبی بود و گویا زیاد کار مطالعاتی-نشریاتی کرده بود.
مقدمه سوم. آنکه یکی از بهترین دوستان بنده در دوران 7سال تیزهوشانی(!) بودنم که در دانشگاه از لحاظ فکری و سیاسی (به زعم حقیر) آسیب دیده بود، همرشته و هم ورودی نویسنده در همان دانشگاه بود. دوستی که چقدر دوستش داشتم و دارم و نگرانش هستم، و علاوه بر قصورم در کمک به او، فاصله ام از او و کمی ارتباط دست به دست هم داد که نتوانم چندان کمکش کنم. و دردآور آنکه وقتی در صحبت با نویسنده از آن دوست نام بردم، اصلا همدرس خود در دانشگاه را نشناخت! جداً دردم آمد.
البته من نویسنده را چندان نمیشناسم و قصد قضاوت ندارم. انشاالله ایشان موفق و سربلند و سعادتمند باشند و انشاالله هر چه بیشتر...؛ من بیشتر یاد خودم افتادم. من البته ادعای چندانی برای کار فرهنگی کرده و افسر ولایت بودن ندارم، که نزدیکان بر ضعفهایم واقفند و میدانند بحث شکسته بندی نیست.(3) حرف زدن و نقد و مطالعه کردن آسان شده! راستش یکی از مهمترین ترسهایم از ورود به علوم انسانی همین است که در آنجا زمینه را برای فقط حرف زدن و اهل عمل و اهل وظیفه نبودن بیشتر میبینم!(4) یاد خودم افتادم و در سنگر فرماندهی بودنم (البته به عنوان آویزون!) زیر کولر، کنار جعبه های پر نوشابه، در حالی که مردم در خط مقدم 22بهمن و 9دی در گرما بودند و به خیلی ها حتی ساندیس هم نرسید! یاد فاصله ام از خط مقدم و این تصور غلط که ممکن است برایم باشد که من هم دارم انجام وظیفه میکنم و با مردم در خط مقدمم! البته بنده 22 بهمن بین مردم بودم و اتفاقا ساندیس هم بهم نرسید! ولی برایم سوالی شده. خیلی ها میگفتند فلانی که الآن ادعا دارد، کربلای 5 کجا بود و چرا در خط مقدم نبود؟ کاری ندارم به اینکه آیا آن موقع خط مقدم فقط کربلای 5 بود یا نه! جدای از این اما آیا میشود همیشه فلانی را محکوم کرد که آنجا کاهلی کرده؟ آیا مکان-زمان های مقدس دیگری نبودند که همان فرد در آنجا توبه کرده باشد و حالا دارد در آن کربلای 5ی عمل میکند؟ جایی دیده بودم که کسی گفته بود فقط کربلای 5 ملاک نیست. جای دیگر هم میشود گفت مثلا زلزله بم کجا بودی؟ یا اینکه 23 خرداد صنعتی اصفهان کجا بودی؟ یا 9 دی کجا بودی؟ یا ... اما منظور آنکه در نهایت آیا واقعا بنده آنجا در خط مقدم، و پابه پای عاملین به وظیفه در خط مقدم، حالا هر خط مقدمی که لازم بود، بودم؟! یا ... هرچند شاید علی الظاهر این بود؛ اما آیا حقّاً این بود؟!؟
امثال بنده که بی ادعا نیستیم(!) باید بیشتر مواظب باشیم به کجا می رویم و چه می کنیم و ... بالآخره هرچه نگاه ها و توجه ها و بزرگ بینی ها از بیرون به ما بیشتر شود؛ توجه هایمان در کنار کوچک بینی، به خودمان باید بیشتر شود؛ و توجهمان در کنار بزرگ بینی به الله-جلّ جلاله- نیز. آیا اینطور شده؟ اگر نشده خیلی باید ترسید از رشد ناهماهنگ. از اینکه بُعد سیاستمان در پایین، قوی تر شود از اتصالمان در بالا. حالا دیگر ساعت 1 شده. کمی فکرم را خالی کردم و خلاص شدم! می توانم راحتتر بروم سر درسم. دعا کنید.
1. ناامید شدن که درست نیست!
2. هرچند کتاب را نخوانده جای قضاوت نیست و من هم قضاوت نمیکنم.
3. انشاالله واقعا همینطور باشد و کم ادعا باشیم، حالا بی ادعا پیشکش! و انشاالله به لطف باری تعالی بشویم بی ادعا در کارهای کرده، چه رسد به کار های نکرده! آمین!
4. جداً اگر اشتباه میکنم راهنمایی ام کنید و اشتباهم را بگویید، چرا که میتواند خیلی برایم در برنامه های آینده ام موثر باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم و بذکر مولانا صاحب الامر و العصر عج
اللهم عجّل لولیک ال... ولی فعلاً نیا... که قربانت بروم، دارم برای دعا ندبه صبح دنبال شعر میگردم، خودت میدانی که،... کار هم برای شماست و خدا، فعلا گرفتارم.
فعلاً نیا... که فدایت بشوم دارم سخنرانیهای بحث اخلاق آیت الله مصباح را دانلود می کنم؛ خودت میدانی که،... اخلاق و تهذیب نفس چقدر... اصلا خودتان چقدر تاکید کرده اید.
فعلاً نیا... که دارم مباحث اسلام سیاسی و حکومت ولایی حاج آقا قاسمیان را دانلود میکنم؛ خودت میدانی که،... بحثش هم چقدر لازم است... باید فهم اجتماعی ام هم بالا برود.
فعلاً نیا... که دیگر خسته ام، اگر بیایی دیگر منتظر چه باشیم؟
پس فعلا نیا... انشاالله هفته بعد میبینیمت... منتظرم.
بسم الله الرحمن الرحیم و بذکر مولانا صاحب الامر و العصر عج
متن زیر، پاسخی است که پس از راهنمایی خواستن از یکی از بزرگان عصر حاضر از ایشان دریافت کردم:
سلام علیکم و رحمة الله
توصیه ما این است که کارهایی را که میدانید مطلوب خداست و باید انجام داد یادداشت کنید و بر اساس آنها برنامه روزانهای تنظیم نمایید، به گونهای که شکی در صحت آن نداشته باشید و تصمیم بگیرید که این برنامه را دقیقاً اجرا کنید و در مرحله دوم مواردی را که در باره آنها شک دارید با بهترین اشخاصی که میشناسید در میان بگذارید و هر کدام از آنها را که مطمئن شدید به لیست معلوماتتان اضافه کنید. ما بر اساس روایات فراوانی که از اهلبیت(ع) رسیده، مطمئن هستیم که اگر کسی به آنچه میداند عمل کند، خدا او را به چیزهایی که نمیداند آگاه میسازد. « مَنْ عَمِلَ بِمَا یَعْلَمُ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ »( بحارالأنوار، ج 40، ص 128، باب 93.) در پایان تأکید میکنیم دعا و توسل و معاشرت با صالحان و پرهیز از اهل گناه و مطالعه کتابهای مفید را فراموش نکنید.
از خداوند تعالی توفیق شما را در شناخت اسلام و عمل به وظایف خواستاریم.
رابطه پرورش توان نوشتن و اصالت بحث! به قلم هادی کاویانی
بذکر مولانا صاحب الامر
سلام؛ یه نفر به من گفت که برای این نشریه نوزاد «جبهه قلم» خاطره بنویسم. چون تموم شماره های قبلیش (!!) رو مطالعه کرده بودم و توی ذهنم شکل و شمایل یه نشریه پربار(!!) تحلیلی که توی زمینه های مختلف فکری، عقیدتی و سیاسی و ... ترسیم شده بود، از این پیشنهاد تعجب کردم. آخه آقای ... (توسط سردبیر ویراسته شد)، اولا منو چه به نوشتن تو نشریه ای که از حاجی میرباقری و بزرگان دیگه مطلب میزنه؟ دوُیّما آخه خاطره چه سنخیتی با موضوعات این جریده میتونه داشته باشه؟ حالا من به ... (توسط سردبیر ویراسته شد) کردم، بهت گفتم پایه کمک کردنم. به قول قدیمیا «شنونده باید عاقل باشه». بگذریم؛ بنده دست به صفحه کلید شدم و یاد یه بنده خدایی افتادم که اوشون هم اواخر عمرش نشیره داخلی «دکان نامه» رو منتشر میکرد. جریان سیال ذهن منو به یاد یه جمله نغز (درست نوشتم؟!) از اون محروم (دقیقا منظورم محرومه، نه مرحوم) افتادم. جمله نغزی که اوشون بعد از 6 سال تحصیل علوم مختلف توی صنعتی به دست آورده بود؛ جمله ای که به من خیلی کمک کرده تا حالا؛ جمله ای که باعث شد بنده بتونم کمی قلم به دست بشم و اقلا ادعای نویسندگی و تحلیلگر بودن و ... داشته باشم؛ جمله ای که کمک کرد تا مطالب وبلاگ خودمو خودم بنویسم و حالا هم توی www.mehrabeandishe.ir قلم بزنم. جمله ای که کمک کرد ... فکر کردی حاصل 6 سال تحصیل یه پیرمرد و 6 سال تجربه خودمو به همین مفتی میگذارم کف دستت؟ البته هنوز روحیه بسیجی رو از دست ندادم، واسه خاطر همین میگم (مینویسم)، اما به شرط اینکه خوب استفاده کنی و برا من و اون پیرمرد دعا کنی؛ «اصالت با بحث کردنه»
به نظر خیلی ساده و بی محتوا میاد اما یه دنیا درس و آزمایش پشتشه. اصلا میخواستم خاطره بنویسم، ببین به کجا کشیده شدم!! اما خاطره؛ یه روز یه بنده خدا زنگ زد که فلانی اگه مطلب داری بده بزنیم توی ضمیمه استانی روزنامه ایران. گفتم: چه موضوعی؟ تا کی؟ چند صفحه؟ دو، سه روز بیشتر مهلت نداد و مطلب خوبی هم میخواست؛ درمورد تلویزیون و انتقادای کلی که به چارچوب کاریش وارده. این روحیه بسیجی که مانع میشه بار رو زمین بمونه اینبار اومد سراغ من. اما وقت نداشتم که یه مطلب خوب جمع و جور کنم. خدا دوتا بسیجی دیگه رو با همون روحیه رسوند، حدود 20 دیقه تا نیم ساعت، باهاشون بحث کردم. توی این مدت کم تونستم سرفصلهای 3 تا 4 مقاله رو آماده کنم و برای 2 تا مقاله مطلب تحلیل شده و جون دار رو توی ذهنم دسته بندی کنم. فقط مونده بود نوشتن و ویراستاری و جستجوی منابع که اون هم در کنار امور عادی زندگی یه روز و نصفی وقت گرفت. این بود خاطره اولین مقاله ای که برای فضای خارج از دانشگاه نوشتم و چاپ شد. سردبیر خاطر نشان میکند:
1- شما از این پیرمردها یاد نگیرید که عامیانه می نویسند و فارسی را اذیت میکنند 2- به این نکته توجه داشته باشید که خاطره ی این پیرمرد بر اساس یک «طوفانِ فکری» یا به قول خودش «بحث» شکل گرفته و به یک خاطره شیرین تبدیل شده است.
((نشریه جبهه قلم که تنها یک شماره از آندر آمد چندان مهم نیست! اما با توجه به نیازی که در مجموعه بسیج صنعتی اصفهان در مقوله نوشتن بزرگان(همون بچه ها) میدیدیم، باعث شد که برای شماره دوم نشریه از دوست عزیز، آقا هادی کاویانی،-با توجه به تجربه ای که از ایشون در سبک نوشتن دیده بودم- خواستم که لطف کنند و در این باره مطلبی بنویسند. (البته در مورد سبک نوشتن منظورم رو اشتباها(!) به قدرت قلم ایشون تعبیر نکنید ها! بلکه مقصود روش زمینه سازی و... هست) مطلب بالا عیناً، باز هم تاکید می کنم عیناً و بدون دستکاری بنده است. ملتمس دعا، سجاد نوروزنژاد قادی))
تولید علم اسلامی و مباحث پیرامونی آن از جمله مباحثی است که در میان دنشجویان متعهد، دغدغه مندان بسیاری دارد. این مهم، سبب ارتباط دانشجویان با بخشهایی از حوزه گردیده است. یکی از این بخش ها که به به علت تولیدات بدیعش بیشتر مورد توجه قرار گرفته فرهنگستان علوم اسلامی است. آنچه در ادامه آمده است برداشت نگارنده، از سخنان مهندس مهدی محمدی زنجانی از اعضای 78ی بسیج دانشگاه صنعتی اصفهان، و از وابستگان فکری به نظریات فرهنگستان است، که در اولین جلسه از سلسله جلساتی با موضوع علوم اسلامی در دانشگاه ایراد شده است. در این جلسه به چرایی تولید علم اسلامی پرداخته شده است. انشاالله به زودی مباحث جلسات بعدی در همین صفحه قرار داده می شود.
چرا باید علوم اسلامی تولید کنیم؟ ضرورت پرداختن به امکان و ایجاد علوم اسلامی چیست؟ این ها سوالاتی است که ذهن بسیاری از دانشجویانی را که لا اقل نامی از علم اسلامی شنیده اند به خود مشغول می کند و تا این سوالات پاسخ صحیح وکاملی نیابد نمی توان به ادامه ی راه امیدی بست. ضرورت تولید علوم اسلامی از دو منظر قابل بررسی است. منظر اول چالش ها و تعارضاتی است که جامعه امروز ما با آن روبروست و منظر دوم ضرورت تولید علوم اسلامی به منظور توسعه ی اجتماعی و دستیابی به تمدن اسلامی است. چالش ها و تعارضات جامعه ی امروز ایران بر کسی پوشیده نیست لکن برای روشن تر شدن موضوع و اینکه چگونه این چالش ها ما را وا می دارد تا به علوم اسلامی بیاندیشیم به مواردی از این تعارضات اشاره خواهیم کرد. گفتمان اصول گرایی در سال 82 با کسب اکثریت آرا در انتخابات مجلس هفتم به عرصه ی مدیریت کشور باز گشت. چالش هایی که بین مجلس اصول گرا و دولت اصلاحات وجود داشت تا حدی طبیعی می نمود زیرا این چالش به چالشی میان دو جناح تعبیر می شد. در سوم تیر 84 دولت نیز توسط اصول گرایان فتح شد و گمان می رفت که تعارضات میان قوه ی مجریه و مقننه به تعامل و همکاری تبدیل شود اما آنچه در واقع اتفاق افتاد حکایت از چیز دیگری داشت. رابطه مجلس هفتم و در پی آن مجلس هشتم با دولت نه تنها به دور از چالش ها و تعارضات نبود بلکه در مقایسه با تعارضات مجلس هفتم و دولت اصلاحات بسیار شدت یافت. در حقیقت ریشه ی این چالش ها و تعارضات تنها در سلایق مختلف سیاسی و وابستگی های جناحی نبود بلکه چالش حقیقی بین کارشناسی مبتنی بر علم غربی مجلس و برنامه ریزی، مدیریت و اجرای متوجه به نیاز های جامعه ای اسلامی از سوی دولت بود. شاید اگر دولت اصلاحات نیز رفتاری انقلابی از خود بروز می داد ولو در راستای اهداف اصلاح طلبانه ی خود همین تعارضات بین مجلس و دولت مشاهده می شد. این چالش ها و تعارضات اندیشمندان را وادار کرد چاره ای بیاندیشند و راه حل مسلما در چگونگی هماهنگی دستگاه کارشناسی و دستگاه اجرایی جست و جو می شد. جامعه ای که دارای اکثریت مسلمان و رنگ و بوی اسلامی است نیازمند دستگاه کارشناسی اسلامی است و این مهم جز با بازنگری در علوم که معیار دستگاه کارشناسی است محقق نخواهد شد. تولید علم اسلامی منجر به دستگاه کارشناسی اسلامی خواهد شد که نسخه ای بومی و مبتنی بر نیاز های واقعی کشور خواهد پیچید و دستگاه اجرا در عمل این هماهنگی و هم نوایی قوانین با نیاز های بدنه ی جامعه را حس خواهد کرد. بی شک انتظار از جریان اصول گرایی ورود به عرصه های جدید انقلابی و فاصله گرفتن از جایگاه انتقادی صرف حاصل از دوری از مرکزیت حکومت است و این ورود جز با تولید نرم افزار مناسب و تبیین اصول و مبانی انقلابی و تبلور آن ها در عرصه ی مدیریت کشور محقق نخواهد شد. تولید علوم اسلامی نه تنها ما را از این چالش ها و تعارضات می رهاند بلکه به تثبیت روز افزون انقلاب اسلامی و تحکیم هر چه بیشتر نظام مقدس جمهوری اسلامی خواهد انجامید. چالش دوم معطوف به اوضاع فعلی جامعه ی جهانی است. امروز که ناکارآمدی نظام های سیاسی اقتصادی شرق و غرب بر همگان آشکار شده است و قدرت های بزرگ صلاحیت مدیریت جهان را از نظر ملت های عدالت خواه جهان ندارند و نظامات بین المللی فعلی نمی تواند در بسط عدالت جهانی موفق باشد و بر عکس به بی عدالتی ها و ستمگری ها دامن می زند، نیاز به یک نظام مدیریتی جدید برای اداره ی جهان بیش از پیش احساس می شود ونگاه همه ی ملت های آزاده به ملت ایران دوخته شده است تا به عنوان پرچم دار مبارزه با ظلم و بی عدالتی در جهان پا به عرصه ی مدیریت جهانی بگذارد و نظامی جهانی مبتنی بر عدالت، آزادی و استقلال برای همه ی ملت ها و رشد معنویت و اخلاق در جهان پایه گذاری کند. بی شک تولید چنین نظامی در ابعاد جهانی نیاز مند تولید نرم افزار های لازم خواهد بود و این جز از طریق تولید علمی اسلامی که بتواند به نظامی عادلانه و اخلاق محور و ضد ظلم و در یک کلمه اسلامی منجر شود ممکن نخواهد بود. شرایط امروز ایران و جهان چنانکه اشاره شد بر ضرورت تولید علوم اسلامی تاکید دارد و تاکیدات چندین ساله ی مقام معظم رهبری بر توجه به تولید علم و لزوم سرمایه گذاری در این عرصه از اشراف بی بدیل ایشان بر شرایط کشور و جهان حکایت دارد. تمدن اسلامی که بار ها از سوی معظم له به عنوان غایتی که باید تلاش ها برای دستیابی به آن مضاعف گردد مطرح گردیده است و با انقلاب اسلامی و تشکیل نظام اسلامی با درایت ها و تیزبینی های امام راحل(ره) و اهتمام مقام معظم رهبری برای حفظ نظام و حرکت به سوی دولت اسلامی گام های موثری برای نیل به آن برداشته شده است هدفی است که نقش تولید علوم اسلامی در رسیدن به آن قابل توجه است توسعه کشور که به هدف رسیدن به تمدن اسلامی صورت می گیرد دارای مولفه های مختلفی است که توسعه علمی از مهمترین وزیر بنایی ترین آنهاست توسعه علمی جز باتولید علم محقق نخواهد شد ودست یابی به تمدن اسلامی یقیناً با توسعه مبتنی بر اصول مترقی اسلام محقق خواهد شد ضرورت تولید علوم اسلامی از منظر توسعه اجتماعی در این است که تا نرم افزار های اسلامی برای توسعه کشور وتا الگوی پیشرفت اسلامی ایرانی تدوین نگردد توسعه مطلوب اسلام محقق نخواهد شد واین هردو نیازمند علم اسلامی است در پایان اشاره می شود که اگر دنبال رفع تعارضات از عرصه مدیریت کشور ویا علاقه مند به دست یابی به تمدنی شکوهمند هستیم باید به تولید علوم اسلامی بیندیشیم وتوجه خود را معطوف این مهم کنیم ودانشگاه بی شک یکی از مراکز تاثیر گذار در این حرکت خواهد بود.
بسم الله الرحمن الرحیم و بذکر مولانا صاحب الأمر و العصر عج
نظر مقام معظم رهبری در باره نمونه سلوک عملی اسلامی و تضاد سنت و مدرنیته در دیدار با اعضای بسیج هیئت علمی دانشگاهها
"من خودم میدیدم شلیک آر.پى.جى را که نیروهاى ما بلد نبودند، به آنها تعلیم میداد؛ چون آر.پى.جى جزو سلاحهاى سازمانى ما نبود؛ نه داشتیم، نه بلد بودیم. او در لبنان یاد گرفته بود و به همان لهجهى عربى آر.بى.جى هم میگفت؛ ماها میگفتیم آر.پى.جى، او میگفت آر.بى.جى. او از آنجا بلد بود؛ یک مقدار هم از یک راههائى گیر آورده بود؛ تعلیم میداد که اینجورى آر.پى.جى را بایستى شلیک کنید. یعنى در میدان عملیات و در میدان عمل یک مرد عملى به طور کامل. حالا ببینید دانشمند فیزیک پلاسماىِ در درجهى عالى، در کنار شخصیت یک گروهبانِ تعلیم دهندهى عملیات نظامى، آن هم با آن احساسات رقیق، آن هم با آن ایمان قوى و با آن سرسختى، چه ترکیبى میشود. دانشمند بسیجى این است؛ استاد بسیجى یک چنین نمونهاى است. این نمونهى کاملش است که ما از نزدیک مشاهده کردیم.در وجود یک چنین آدمى، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خندهآور است. این تضادهاى قلابى و تضادهاى دروغین - که به عنوان نظریه مطرح میشود و عدهاى براى اینکه امتداد عملى آن برایشان مهم است دنبال میکنند - اینها دیگر در وجود یک همچنین آدمى بىمعنا است. هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل. اینکه گفتند:
با عقل آب عشق به یک جو نمیرود بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
نه، او آب و آتش را با هم داشت. آن عقل معنوىِ ایمانى، با عشق هیچ منافاتى ندارد؛ بلکه خود پشتیبان آن عشق مقدس و پاکیزه است."