سفارش تبلیغ
صبا ویژن



بسم رب الشهید.....
برچسب ها: غربت نامه (13)، | نظر/ این نوشته را چگونه دیدید؟

با دست های کوچک خود راه گریه بست
تا اینکه اشک آمد و بر گونه اش نشست
آنقدر گریه کرد که افتاد روی میز
مانند یک پرنده ی کوچک دلش شکست
این بار با "ستاره" و "شب" جمله ای بساز
سارا اشاره کرد به آن راه دور دست
- ده سال می شود- پدرم رفته آسمان
خانوم اجازه! رفته ولی برنگشته است!
خانوم خنده ای زد و پرسید دخترم
در جمله های ناقصت اصلاً ستاره هست؟
ترسیده بود نمره اش این بار کم شود
خانوم .... شب .... دو مرتبه بالا گرفت دست
خانوم اجازه! صبح و شب ما یکی شده
خانوم اجازه! خانه ی ما بی ستاره است...

مریم سقلاطونی



یکشنبه 89 مهر 11



Design By : Ashoora.ir





پایگاه جامع عاشورا