• وبلاگ : و قال اركبوا فيها بسم الله مجراها و مرساها إنَّ ربي لغفورُ رّحيم
  • يادداشت : دختربچه ي محترم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
    • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + عليرضا 


    سلام

    خريد و فروش در مترو خلاف قانون است

    خدا مي داند آن پولي كه شما داديد به دست چه كسي ميرسد و خرج چه مي شود

    پاسخ

    بسم الله/ سلام عليرضا جان/ حرف حق جواب ندارد/ آن لحظه ولي چندان نمي دانستم چطور از او تشکر کنم. يا علي
    + من+تو=ماღ♥ღ 
    اللهم صل علي محمد و آل محمد
    کودکاني داريم پاک و معصوم که سرنوشت آن ها را به اين جا رسانيده ولي به اعتقاد من اگر آن ها بخواهند مسيري براي پيشرفتشان هست
    + عاشق يک لحظه نگاهت 
    اي صبا با تو چه گفتند که خاموش شدي؟
    چه شرابي به تو دادند که مدهوش شدي؟
    تو که آتشکده عشق و محبت بودي
    چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدي؟
    به چه دستي زدي آن ساز شبانگاهي را
    که خود از رقت آن بيخود و بي هوش شدي؟
    تو به صد نغمه زبان بودي و دل ها همه گوش
    چه شنفتي که زبان بستي و خود گوش شدي؟!
    خلق را گر چه وفا نيست و ليکن گل من
    نه گمان دار که رفتي و فراموش شدي
    تا ابد خاطر ما خوني و رنگين از توست
    تو هم آميخته با خون سياووش شدي
    ناز مي کرد به پيراهن نازک، تن تو
    نازنينا چه خبر شد که کفن پوش شدي؟!
    چنگي معبد گردون شوي اي رشك ملک
    که به ناهيد فلک همسر و همدوش شدي
    شمع شب هاي سيه بودي و لبخند زنان
    با نسيم دم اسحار هم آغوش شدي
    شب مگر حور بهشتي ات به بالين آمد
    که تواش شيفته زلف و بناگوش شدي؟
    باز در خواب شب دوش ترا مي ديدم
    واي بر من که توام خواب شب دوش شدي
    اي مزاري که صبا خفته به زير سنگت
    به چه گنجينه اسرار که سرپوش شدي
    اي سرشك اين همه لبريز شدن آن تو نيست
    آتشي بود در اين سينه که در جوش شدي
    شهريارا به جگر نيش زند تشنگي ام
    که چرا دور از آن چشمه پرنوش شدي؟
    محمد حسين بهجت تبريزي(= شهريار)..
    + نشريه حضور 
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ پنج شنبه 8 تير 91 نوشته (دختر بچه ي محترم) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.